داستان از این جا شروع میشود که پسر قد بلند در خانواده ثروتمندی متولد شد و مادرش نیز در زمان تولد از دنیا رفت پدر او یک تاجر ثروتمند بود
پدر او خیلی خیلی پسر خود را دوست داشت و تمام سعی خود را میکرد که پسرش در رفاه و اسایش باشد وهیچ وقت سختی و مشکلات را لمس نکند زیرا که او
دررنج و فقر وتنگدستی رشد کرده بود و به اینجا رسیده بود یعنی تبدیل شدن به یک تاجر موفق
در خانه بزرگ انها که نزدیک جنگل هم بود پسر قد بلند داستان ما خدمتکارهای زیادی کار میکردند به دستور پدرش اجازه دست به سیاه و سفید را به او
نمیدادند سالها گذشت وجان 20 سال سن داشت
اما به دلیل ترحم بی از اندازه اطرافیانش به یک ادم بی مصرف و کم رو و خجالتی تبدیل شده بود
او دیگر خسته شده بود وبا دیدن زندگی ازاد هم سالان خود بیشتر ناراحت میشد بالاخره او تصمیم گرفت در زندگی خود کمی تغییرایجاد کند ابتدا تصمیم گرفت
توامندیهای جسمی خود را بهبود بخشد با استخدام یک استاد هنر های رزمی زیرا او با وجود این زندگی به دلیل تنبلی و کمبود انگیزه برای انجام کارهای
فیزیکی بسیار لاغر شده بود
8ماه از تمریناتش گذشت گرچند که او پیشرفت خوبی کرده بود اما او دیگر خسته شده بود و هیچ انگیزه ای برای ادامه کار نداشت پس تمرینات خودش را ادامه نداد
چند مدتی هم به پدرش در کارهای تجاری کمک کرد ولی چندان در ان موفق نبود
جان دیگر اعتماد بنفسی برای انجام کاری خاص که بتواند به درستی انجامش دهد نداشت پس فقط روز ها یش را با خوشگذرانی سپری می کرد
پدرش بعد از این همه وقت تصمیم گرفت دوباره ازدواج کند نامادری او یک دختر از شوهر قبلی خود که هم سن و سال نقش اصلی داستان ما داشت یعنی جان
شب مراسم ازدواج بود و خویشاوندان زیادی برای مراسم دعوت شده بودند و پسر داستان ما خیلی خجالتی بود بنابراین با دیدن جمعیت فشار روحی زیادی را باید تحمل میکرد
دختر نامادری او به جان گفت: بریم با هم قدم بزنیم بیرون از خونه توی جنگل باهم حرف بزنیم
جان گفت: البته خیلی خوبه (چون از میان جمعیت میامد بیرون)
دختره گفت :با لحنی متفاوت من یه چیزایی بهت بگم برادرجون تو خیلی خجالتی و ترسو و بزدلی و اینو بدون جای تو دیگه تو این خونه نیست من از این ادما حالم بهم میخوره پس از جلو چشم من دور شو بعد یک لبخند تلخ زد و سریع رفت توی خونه
پسر قد بلند که تا حالا اینقدر تحقیر نشده بود خیلی ناراحت شد و گریه کرد و به بیچارگی و ناتوانی خودش فکر میکرد که یک نفر از راه نرسیده چطور بخودش جرئت میدهد که اینگونه تحقیرش کند و دعا کرد و گفت: خدای من
منو نجات بده کمکم کن بر ترس و اضطراب بی موردم غلبه کنم خواهش میکنم راهی جلوی پایم بگذار (خداوند برای موفقیت او در زندگی مشکلاتی را پیش روی او قرار می دهد که با حل انها رشد کند)وقتی که به
خودش امد دید که وسط جنگل امده ان هم در تاریکی به اطرافش نگاه کرد تا امد به خودش بجنب برگردد به طرف خانه اش با یک خرسه گرسنه و بزرگ
مواجه شد و گفت: خدای من کمک کن این چراهیه من از مرگ به وسیله این خرس میترسم در این لحظه هیچ چیز برایش مهم نبود به جز نجات دادن جانش
ما که هرجایی دهَنمـــون سرویس میشه میگن امتحان الهیــه !!
اگه اینجوری باشه که من دیگه دکترای الاهیات گرفتم...
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
دقت کردین همیشه خنده دار ترین موضوعات زمانی به مغزت میرسه که وسط مراسم ختم هستی؟
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
همیشه فکر میکنم یه چیزی تو یخچال هست و من ازش بی خبرم!!!
ولی هرچی میگردم پیداش نمی کنم....
شماچطور؟ ☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
قدیما مراسم خواستگاری برای این بود خونواده ها دختر پسر رو بهم نشون بدن
الان برای اینه که دختر و پسر خونواده هاشونو بهم نشون بدن!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
مادر شوهر ها میگن : عروس مثل لیمو شیرینه اولش شیرینه ،آخرش تلخه !
ولی لیمو شیرین تا زمانی شیر ینه که کارد به جیگرش نخورده باشه.
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
از96 ماهی شما 55 تا غرق شد چند تا ماهی دارید؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بله ؟؟ مشغول جمع و منها بودی؟
تقصیر این مدرسه ها است که عمر شما را به فنا داده اند
تا حالا کسی شنیده که ماهی غرق بشه؟
حتما الان دانشجو هم هستی!!!!!!!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
این آدمایی که سه صفحه بهشون اس ام اس میدی
بعد مثل معلولا فقط یه کلمه تایپ میکنن OK
باید بگیری اون دکمه های کیبورد موبایلشونو با بیل داغون کنی
ازش فقط یه o بمونه با یه k
تا حالشون جا بیاد!!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
یارو A: پراید خریدم
یارو B : مدلش چنده؟؟ A: قرمزه B : گرون خریدی!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
یارو میره بهشت
رو دیوار مینویسه:
لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا سیب بخورد!!
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
یارو اومده کامنت گذاشته "استفاده از فیلتر شکن حرام است" شماها همه
دارین گناه میکنید...!
یکی نیست بگه، مرتیکه خودت با قند شکن اومدی تو فیس بوک؟
☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
دقت کردین اگه اسمت میرزا پشمک الدین گل کلمیان هم باشه
وقتی میخوای ایمیل درست کنی
میگه قبلا با این اسم ساخته شده؟
يه مطلب فوق توپ:
قراره یه میدون به اسم من بزنن ...
با تشکر از همه عزیزانی که تو این مدت ما رو دور زدن
پراید16 میلیون؟!!!!!
به زودی شاهد تردد شتر و اسب در معابر و خیابانهای کشور خواهیم بود!
هم امنیتش بیشتره هم جنبه فان داره
الحمد الله برگشتیم به دوران صدر اسلام ، الله اکبر ...
با کسي که دوستش داري فيلم نبين ... آهنگ گوش نده ... به پياده روي نرو ... خاطره نساز ...
وقت نبودنش مي فهمي که چي ميگم..
یه فولدر عکس دارم از عکسایی که مامانم ازم انداخته
تو که داری یواشکی یه کاریو میکنی،وقتی داری به چپ و راست نگاه میندازی یه نگاهم به بالا سرت بنداز.....همین دیگه عرضی نیست.
اینکه حالت خراب باشه و نتونی خوبش کنی خیلی بده ولی بدتر از اون اینه که حال رفیقت خراب باشه و نتونی کاری براش بکنی
کیا مث من درس دارن ولی فیسبوک یقشونو گرفته نمیزاره برن دنبال کار و زندگیشون؟!
نشد یه بار این خانواده بپرسن صبحونه میخوری
ما هم با ناز بگیم بیارین تو رختخوابم لطفاً
یعنی گفتیم ها
منتهی جوابش در خور مقام ما نبود نادیده گرفتیم !
انقد که این ایرانسل لامصب به من مسیج میده، مخاطب خاصم مسیج نمیده
به دوستم گفتم گ.و.ه نخور ، خیلی شاکی شد …
رفتم بغلش کردم گفتم “بخدا واسه سلامتیت میگم !!! و گرنه بخور !!
اونـــی کـــه بـــا اینکــه میـــدونــه نــاراحـــت میشـــی راستـشـــو میـگــه
سگش شرف داره به اونی که مثل سگ دروغ میگه....
ما ایرانی ها دروغ گفتن رو از اول صبح با گفتن جمله "پاشو لنگ ظهره" شروع می کنیم !!
خییییلی دردناکه اینهمه زحمت میکشی هفته رو تموم میکنی دوباره یکی دیگه شروع میشه!!
هر وقت که می خواید برین مهمونی با همون حالت همیشگی که می رین هوا خیلی خوب و حتی یه نسیم هم نمی وزه، اما وقتی کلی وقت می ذارین و موهاتون رو درست می کنین، یهو هوا طوفانی میشه؟!
وقتی همه ی کتاب هاتون رو از بر حفظ کردین و نکته به نکته خوندین، سر کلاس معلم حتی نگاتون هم نمی کنه، کلی بالا و پایین می پرین که به سوالات جواب بدین معلمتون میگه ساکت! اما وقتی لای کتابتون رو هم باز نکردین و می رین ته کلاس اون گوشه می شینید، معلمتون صداتون می کنه که به درس جواب بدید؟!!!!!!!
معمولا وقتی تلفن های مهم به گوشیتون می زنن خاموشه یا سر کلاسین، اما در مواقع عادی که توی خونه تنها نشستید حتی مادرتون هم زنگ نمی زنه حالتون رو بپرسه؟!
هر وقت یه کفش نو می خرین و می رین مدرسه هزار نفر لگدش می کنن، اما وقتی همون کفش کهنتون رو می پوشین تمیز و سالم به خونه می رسه؟!!!!!!!!!!
برای اولین بار تو عمرتون می خواین بدون نگاه کردن به صفحه ی کامپیوتر یه متن طولانی رو تایپ کنین، شروع می کنین به تایپ کردن، بعد از نیم ساعت که تایپ کردنتون تموم میشه، ناگهان متوجه میشین که فونت کامپیوترتون انگلیسی بوده؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خداییش تا حالا دقت کردین که هر وقت می خواین فارسی بنویسین، فونت کامپیوترتون انگلیسیه، هر وقت می خواین انگلیسی بنویسین، فارسیه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه ؟؟؟؟؟؟؟؟چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی ؟؟؟؟؟، پاشو ؟؟؟؟! (شپلخخخخخ "صدای پس گردنی")
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!
دختر در حال راه رفتن...
دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای...
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین.
چه خوشحالم که تو می خندی و دستات توی دستاشه
1درصد فکر نکن اینجا کسی غم توی چشماشه
اگه از قلبت تو دورم میدونم که چقدر سخته
تحمل میکنم درد رو میگم این قسمت بخته
همش درد و همش رنج و همش احساس بی خوابی
شده این زندگی کابوس پر از احساس بی تابی
چه حاصل شد از این عشقی که تو سهم کسی باشی
توی تنهایی میمیرم تو هم درد کسی باشی
به این فکر کن که با یادش چقدر این زندگی سردِ
تو هم این حس رو می فهمی گلم این زندگی دردِ
به فکر من نباش عشقم نمی خوام دیگه برگردی
آره اون با تو خوشبخته نمی خوام دیگه برگردی
نگیر دیگه سراغ این چشمایی رو که ترک کردی
برو فکر کن به رویاهات نمی خوام دیگه برگردی
چه خوشحالم که تو می خندی و دستات تو دستاشه
1درصد فکر نکن اینجا کسی غم توی چشماشه
اگه از قلبت تو دورم میدونم که چقدر سخته
تحمل میکنم درد رو میگم این قسمت بخته
زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند!
پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم
ماموران مدرک خواستند،
زن و مرد گفتند نداریم !
ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید ؟!
زن و مرد گفتند ...
برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم ... !
اول اینکه آن افرادی که شما می گویید دست در دست هم می روند،
ما دستهایمان از هم جداست!
دوم، آنها هنگام راه رفتن و صحبت کردن به هم نگاه می کنند،
ما رویمان به طرف دیگریست! سوم آنکه آنها هنگام صحبت کردن و راه رفتن،با هم با احساس حرف می زنند،
ما احساسی به هم نداریم!
چهارم...
وقتی باهاش قهری پیامک میاد همه تن و بدنت میلرزه چون فکر میکنی اوونه بعد که میبینی اون نیست خیلی داغون میشی ولی غرور لعنت و حرفایی که ازش شنیدی روز آخر اجازه نمیده بهش زنگ بزنی منتظری اون اول بیاد سمتت اونم نمیاد توام نمیری یه رابطه توو اوجش به همین راحتی تموم میشه.....!
چــِشم هـایـم را می بندم
زمــان را متوقف می کنم
فاصله ها را از بیــن می برم
...
و تــو را در آغــوش می گیرم
عزیزم ... دِلــم برای در آغـــوش گــِرِفتـنت تـنگ است!
سلام دوستای گلم!خوبین؟! تا حالا فکر کردین آیا حس ششم قوی ای دارین یانه؟ من در این جا واسه شما دوستای گلم 1 تست عالی و قابل اطمینان که توسط روان شناسان با تجربه طراحی شده برای سنجیدن میزان قوی یا ضعیف بودن حس ششم شما آماده کردم. شما در این جا می تونین بفهمین که حس ششمتون خوب کار می کنه یا نه! برای تست دادن به ادامه مطلب رجوع کنین.
در ابتدای خلقت موجودات طوطی و کلاغ، زشت و زیبا آفریده شد، طوطی شکایت کرد و گفت:من چرا زشتم؟ خداوند طوطی را زیبا کرد اما کلاغ گفت: هرچه از دوست رسید نیکوست وحال تو بنگر که طوطی همیشه در بند و قفس است اما کلاغ آزاد و رها ....
سلام دوستای گلم! این بار می خوام مطلبی رو براتون بگم و1 سوال بپرسم تا ببینم نظرشماچیه. توروخدااااا نظراتتون رو درباره این مطلب وسوالی که در آخر این مطلب مطرح شده بگین ازتون خواهش میکنم.
در داستان های علمی تخیلی به ماجراهای شگفت آور سفر به گذشته های دور و نزدیک به قرن ها و هزارها و حتی میلیون ها سال پیش فراوان برمی خوریم. قهرمان این داستان ها با ماشین های عجیب و غریب که در حقیقت مخلوق ذهن خیال پرور نویسندگان این گونه داستان هاست، مثلا به عصر حجر سفر می کند و همراه انسان های اولیه غارنشین به شکار ماموت ها می پردازند یا صد میلیون سال به عقب برمی گردند و شاهد ماجراهای پرجنب و جوش زندگی دایناسورهای غول پیکر که در آن دوران فرمان روای بی چون و چرای کره ی زمین بودند، می شوند.
البته قلمرو تخیل بی حدو مرز است و پرسه زدن در آن هم بی درد سر به نظر می رسد،اما باتوجه به اینکه بسیاری از اختراعات کنونی خواب و خیال پنداشته می شدند و اینک به صورت واقعیت درآمده ان،این پرسش می تواند مطرح شودکه آیا اندیشه بلند پروازانه سفر به گذشته هم روزی تحقق خواهد یافت؟پاسخ گویی به این سوال که تا چندسال پیش در هاله ای از ابهام و حتی طنز و مزاح پیچیده شده بود، اکنون در پرتو تازه ترین یافته های علمی به صورت جدی در بحث و بررسی دانشمندان است و حتی بعضی فیزیک دانان از امکان تحقق سفر در کانال زمان سخن می گویند....
می گویند زمان می گذرد اما افسوس که چنین نیست این ماییم که می گذریم و زمان است که باقی می ماند ...
سلام دوستای گلم!تا حالا به این فکر کردین که چطوری عمر ما بیهوده می گذره و ماچقدر بی توجه به لحظه ها،ثانیه ها وحتی ساعت هاهستیم؟! بذارین حکایتی از بانک زمان رو واستون بگم تا یه کم به ثانیه ها و وقتمون بیشتر توجه کنیم!
تصور کنیدحساب بانکی دارید که هرروز صبح 86400 تومان به حساب شما واریز می گردد و شما فقط تا آخر شب فرصت دارید تا همه پول ها راخرج کنید چون آخر وقت حساب شما خود به خود خالی می شود.